یک سایت مجانی فوق العاده برای آموزش بیش از 35 زبان زنده دنیا که بر اساس آموزش مشارکتی و گروهی کار می کند
۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه
شعری زیبا از دکتر شریعتی
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!
نوشتن از نظر محمود دولت آبادی خالق اثر ماندگار کلیدر
زبان، کلام، کلمات، کلمات.
ذهن در تدارک ساخت و پرداخت مجموعهای از مفاهیم است که میرود به سوی هماهنگی و برقراری تناسب میان اجزاء خود؛ مرگ و میر، اندوه، تنگدستی و دشواریها، همه در تناسب هماهنگ اندیشه، در قراریافتگی متین ذهن جای و اندازهی خود را یافتهاند؛ نه بیش و نه کم. احساس خوش وارستگی از برکت چیرگی بر خویشتن جهان را پر از روشنایی و امید میکند. و تو در روشنایی هستی، سلیم هستی به برکت دستهایت که میکوشند، و به یمن ذهنت که میپوید
ذهن در تدارک ساخت و پرداخت مجموعهای از مفاهیم است که میرود به سوی هماهنگی و برقراری تناسب میان اجزاء خود؛ مرگ و میر، اندوه، تنگدستی و دشواریها، همه در تناسب هماهنگ اندیشه، در قراریافتگی متین ذهن جای و اندازهی خود را یافتهاند؛ نه بیش و نه کم. احساس خوش وارستگی از برکت چیرگی بر خویشتن جهان را پر از روشنایی و امید میکند. و تو در روشنایی هستی، سلیم هستی به برکت دستهایت که میکوشند، و به یمن ذهنت که میپوید
اشتراک در:
پستها (Atom)